کد مطلب:94631 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:81

خطبه 214-تلاوت یا ایها الانسان...












[صفحه 546]

ای انسان، چه چیز ترا به پروردگارت- كه كریم است- مغرور كرد و بفریفت؟ كفران و عصیان كردی و گفتی: خدا كریم است و میبخشد؟ وای بر تو! آنان كه این آیه را دلیل فعل زشت خویش قرار دهند، به زشتترین و نادرست ترین برهانها چنگ افكنده اند. چنین فریب خورده ای، پوزشش هرگز پذیرفته نشود، و بی تردید در جهل خود اصرار و عناد پیشه ساخته است. تو ای انسان، چه چیز موجب گردید تا بر گناهت چنین گستاخ و بی پروا شدی؟ چه چیزی ترا این چنین به پروردگارت مغرور كرد؟ این بیماری را رها نمیكنی و چشم از این خواب نادانی بر نمی گیری؟ چرا، بدان گونه كه به دیگری عطوفت می كنی، رحمی به خویش روا نمی داری؟ چه بسیار آفتاب سوختگانی كه تو او را سایه میدهی، و چه فراوان اسیر و دردمندانی كه جانت بخاطر آلامشان غمین می شود، و از سر لطف و همدردی، بحالشان میگریی. اما با همه این احوال بازگو: چه چیز ترا به درد گنبهان خود شكیبا ساخته و بر مصائب و مشكلاتت توانا نموده، و از گریستن بر حال و جان خود- كه گرامی ترین جانهاست- آرامش بخشوده است؟ چرا شبیخون خشم خدا ترا بیدار نمی كند، حال آنكه می بینی بدلیل سركشی هایت، به قعر راههای قهر او افتاده ای پس- تا فرصت

غنیمت است- بیماری سستی دلت را به عزم و اراده و درد خواب غفلتت را به بیداری، درمان كن. به اطاعت خدا بیامیز، و با یاد ثنایش انس و الفت بگیر. آنهنگام كه رخ از او برمیگیری، چنین بیندیش كه او به تو روی آورده، و ترا به لطف و عفو و بخشش خویش مینوازد و در حریر فضل و كرمش ترا آرام میكند. بیاد آور زمانی كه تو از او روی برتافته ای و بدیگری توجه نموده ای، پس در چنین هنگامی او كریمانه و از روی مهربانی ترا مینوازد، خدائی كه قدرت و توانائیش را حد و مرزی نیست. چه بسیار در برابرش، نافرمانی و گستاخی میكنی، حال آنكه نیك میدانی كه چه ناتوان و ضعیفی! همواره در پناه مغفرتش مسكن میگزینی، و در پهنه پنهان ور لطف و احسانش ره میپوئی. حال آنكه، او، نه فضلش را از تو بازداشته، و نه پرده خشمش را بروی تو دریده، بلكه حتی برای یك لحظه ترا در تنعم و بخششی كه برایت پدید آورده، و یا پلیدی گنبهان ترا كه پوشانده، یا بلاهائی را كه از تو دور گردانده، از لطف و احسان خویش دور نساخته است پس چه شود اگر اطاعتش كنی و بفرممانش سر نهی؟ به خدا سوگند، اگر این صفت- نزدیكی خدا به تو و دوری تو از او- در دو كس بود كه در قدرت و ثروت با هم برابر بودند، تو اول كسی ب

ودی كه با خوی ناخوشایند و بدی كردارهایت، بزیان خویش فرمان میدادی. به راستی سوگند میخورم كه، این دنیا نیست كه ترا فریب داده، بلكه تو خود را به آن فریفته ای. چه بسا كه دنیا به تو پند آموخته و به دادگری و مساوات و برابری، آگاه و دعوتت نموده و از وعده هائی كه به تو میدهد و از ورود درد بر جانت، و كاهش قوت و توانت، آگاهت نموده، اما تو باز هم پند نمیگیری. دنیا صدیق ترا از آنست كه ترا بفریبد و به تو دروغ گوید. چه بسیار كه تو گیتی را ببدی متهم می كنی، اما او ترا حكمت می آموزد، و چه بسا سخن راستی كه می شنوی و آنرا دروغ میپنداری. اگر خواهی كه جهان را بشناسی، در این خواستن، او را چون مهربان یاری خواهی یافت كه، دریغ دارد ترا تباه كند و به هلاكت اندازد. چنین دنیائی، با خانه های متروك و شهرهای ویرانش، پیوسته ترا پند و هوشیاری میدهد، و نیكی را در یاد تو زنده می كند. وه چه خوب سرائی است این گیتی برای كسی كه آنرا خانه جاودان خویش نداند، و چه نیكو منزلی است برای آنكس كه موطن اصلی خود قرار ندهد براستی نیكبختان فردا، كسانی هستند كه امروز از جهان می گریزند. آن زمان كه زمین سخت بلرزد، و با رعب و ترس، قیام قیامت محقق گردد، و پیرو و

پیشوا، عابد و معبود، كافر و زاهد، جملگی گرد هم آیند، در آن هنگام، جزای هر نیم نگاهی بسوی آسمان و كیفر هر گام آرامی بروی زمین، از روی عدل و داد داده میشود. در آنروز چه بسیار بهانه و عذرهائی كه همه باطل و بی ارزش باشند و چه فراوان شاهدانی كه گواهشان پذیرفته نگردد. اینك، گواه و عذر و بهانه ات را، از كردار خویش بخواه و از جهانی كه تو در آن پاینده نیستی، آنچه كه برایت جاودان است بدست آر و آماده سفر باش به فروغ آزادگی چشم بدوز و بر مركب سربلندی و رستگاری سوار شو


صفحه 546.